جستجو در نقش پیش فهمها و پیش فرضها در پیدایش تفسیر، پژوهشی ضروری و پر اهمیت است.هیچ تفسیری تهی از پیشا دانسته و پیشا ادراک نبوده و هیچ دریافتی بدون استوار شدن بر فهمی پیشین شکل نگرفته است.گوناگونی فهمها و تأویلها موضوعی قابل بررسی و تحقیقی مهم و کاربردی است.
علامه طباطبائی در مقدمه المیزان در بررسی و نقد پیش فهمها تصریح داشتهاند که رهیافتهای نامعتبر و ناصحیح تفسیرها منشأ در دریافت نادرست پیش فرضها دارد؛پیرو این موضوع در این مقاله نخست، ماهیت پیشافهم، اهمیت آن و آراء مختلف در این باب مورد بررسی قرار گرفته، آنگاه تأملات علامه در خصوص مناسبت و پیوند تفسیر با پیشا دانستهها ذکر شده است و در پایان سه پیشا ادراک علامه در تفسیر یعنی پیشافهم معنایی، پیشافهم روشی و پیشافهم ساختاری مورد بحث قرار گرفته است.
پیشافهم، نقد نظری پیشافهمهای مکاتب تفسیری در اسلام، سه پیشافهم معنایی، روشی و ساختاری علامه طباطبایی در یک نگاه.
چندی است عنصر پیشافهم نقش اساسی خود را در فرآیند تأویل در دانش هرمنوتیک، بر اندیشمندان این حوزه تحمیل کرده و بسیاری از متفکران در تأملات هرمنوتیکی خود چارهای جز تتبع و پژوهش در نقش و اهمیت پیشا ادراکها در تفسیر و خوانش متون ندارند.ریکور از متألهان برجسته مکتب فرانسه در سمینار الهیات دانشگاه پرینستون در سال 1973 در همان آغاز سخن در بررسی دانش هرمنوتیک و سازههای آن تصریح میدارد که دانش تأویل ما را از تهی سازی پیشافرض، انتظارات و پیشا ادراک در تفسیر هشدار میدهد.
بزعم وی فلسفه رومانتیک 1 تلاش کرد تا پیشا ادراک و انتظارات را اعتبار، معنا و حیات مجدد ببخشد و آنرا آخرین مرجع تفسیر در پارادایم«قصدیت»تلقی نماید.
صاحب اثر«صراطهای مستقیم»در تبیین اهمیت نقش پیشافهم در تفسیر متون خاصه متون، مقدس بر این باور است که ما همواره در فهم متون خاصه دینی و در تفسیر آنها، خواه فقهی یا حدیثی و خواه تفسیر قرآن، از انتظارات و پیش فرضهایی کمک میگیریم. لذا هیچ تفسیری بدون استوار بودن بر پیشا ادراکها و پرسشها و انتظارات، شکل نخواهد گرفت.(همو، 2-3)برخی معتقدند پیشا ادراکها همچون انتظارات و پرسشها برون دینی است و بسان بیرون دین در حال تزاید و تراکم و تغییر و تحولند.تأویلها و تفسیرهایی که در پرتو این پیش فرضها و پیش ادراکهای متغیر صورت میگیرد نیز گوناگونی و تطور خواهند پذیرفت.علامه طباطبائی با درک نقش اساسی پیشافهمها در تفسیر، در مقدمه المیزان ضمن طرح معنی درست تفسیر، پنج نوع از پیشا ادراکهای مفسران را بررسی و نقد کرده، و توجه بیرون متنی پیشافهم را منشأ رنجوری آن عنوان میدارد.از اینروست که علامه دو گفتمان و آموزه متفاوت، یکی تطبیق و دیگری تفسیر را در پیوند با پیشافهمها طرح مینماید.در این پژوهش تلاش میشود تا در سه رقم، ماهیت پیشا ادراک، نقش آن در تفسیر و دانش تأویل(هرمنوتیک)و پیشافهم در المیزان و نظر علامه مورد بررسی قرار گیرد.
(1).فلسفه رومانتیک به نخستین مکتب از مکاتب سه گانه قصدیت، هستی شناسیک و متن شناسیک در حوزه تفسیر اطلاق میشود که پایهگذاران آن شلایر ماخر و دیلتای بودند.در این رهیافت قصد و نیت مؤلف و کشف آن اساس تفسیر را تشکیل میدهد.
پدیداری هر اندیشه و آموزهای با پرسش آغاز میشود.هیچ حرکت فکری بدون سئوال، صورت نمیپذیرد.تأویل و فهم متن از این اساس به دور نیست.نصر حامد ابو زید یکی از متفکران دوره جدید در حوزه قرآن، فهم و تفسیر، در کتاب «مفهوم النص»در مقدمه اثر مینویسد:«سرشت یا ماهیت کلام خداوند چیست؟پاسخ صحیح به این پرسش مهم و اساسی، قدم اول برای طرح روش صحیح فهم و تفسیر قرآن است به گونهای که این تفسیر با نیازهای تازه دوران جدید تطبیق کند و در عین حال با سرشت و قواعد زبانی این کلام الهی سازگار باشد.»(همو، مقدمه کتاب)
هر تلاش در دریافت و فهم متن، خواه متن دینی و خواه غیر دینی، استوار بر پرسشی است که دانش هرمنوتیک آنرا پیشا ادراک و گاهی با تسامح پیشافرض نام مینهد.پیش دانسته موجب آغاز جستجو در تبین و خوانش شده و ملاک ابتدائی فهم حقیقت خاصه در متن خواهد بود.عدم واکاوی در بن پارههای این مفهوم، مفسر و خوانشگر را از مقاصد گوهری تفسیر دور خواهد ساخت.علامه طباطبایی در مقدمه المیزان، در بررسی و نقد فهمها و تفسیرهای متن دینی و آیات وحیانی، اشکال بنیادین رهیافتهای تفسیری را عدم حقیقت پیشافهمها و چیرگی آن بر فرآیند نفسی تأویل بر میشمارد. (همو، 1/10)
گادامر از اندیشمندان مطرح در حوزه غرب که واضع نظریه«دیالوگ مفسر با متن»در دانش هرمنوتیک است، معتقد میباشد که مهمترین مسئله در«پیش-فهم»بررسی موضوع«متن و زمینه»است.موضوع بحث در یک دیالوگ(فرآیند تأویل متن)، «متن» است.وی بر این باور است که دیالوگ توسط نوعی پیش-فهم(Vorverstandnis)مربوط به مفسران شکل میگیرد.این پیش-فهم نه فقط انتظارات و توقعات آنها از دیدگاههای یکدیگر را در بر میگیرد، بلکه فهم و توجه به موضوع گفتار را هم شامل میشود(نقل از دیوید کورنزهوی، 187 و 188).
گادامر تأکید میکند که نقش پیشا-فهم بر خلاف اعتقاد برخی اندیشمندان، نقشی مطلق و بنیادی نیست بلکه نقش مشروط سازی تفسیر متن را ایفا میکند.لذا مسئله محوری در تفسیر همان موضوع گفتار است.وجود پیش-فهم، دیالوگ و گفتگو با متن را مطلق و جزمی نمیکند.پیش-فهم در یک تفسیر واقعی میتواند به سطح تفکر آگانه ارتقاء یابد.(همانجا، 188)
پیش از بررسی پیشفهمهای هفتگانه در تفسیر اسلامی، شایسته است سه نوع از آن را در غرب و در تعبیری علم هرمنوتیک جستجو نمائیم.این سه قسم لزوما محدود بر سه دوره خاص نمیشود اما پیدایش آنها در سه دوره متفاوت اتفاق افتاد.نخست پیشافهم نیّتگون که در هرمنوتیک دوره رومانتیک بچشم میخورد.شلایر ماخر، دیلتای، اگوست بک و هیرش از نمایندگان طراز اول آن میباشند.پیشافهم امتزاج و سازگاری افقها که در هرمنوتیک هستی شناسیک هایدگر و متن شناسیک گادامر بسیار دیده میشود، نوع دوم را تشکیل میدهد.این گفتمان تفسیری در دوره جدید مورد توجه اندیشمندان دینی غرب همچون بولتمان و تیلش قرار گرفته است.آخرین قسم از پیشا-فهم، «آفرینندگی زبان و مرکزیت متن»است که پل ریکور پایه گذار آن شمرده میشود.پیشافهم و انتظارات ریکور در تأویل، اختصاص یافتن یا امروزی شدن معنای متن و گشوده بودن متن بر تأویل است.این پیش-دانستهها موجب گردید که ریکور تصریح نماید هر متنی به روی تأویل گشوده است گرچه او قایل به تفاوت متون صریحتر یا محکم(متون قدیسی)و غیر صریح است و متن نوع دوم را گشودهتر میداند(ریکور، 68)
در دانش هرمنوتیک، از پیش-فهم به«زیست جهان»و«افق»تعبیر مینمایند اما در میان مفسران اسلامی به«فضا»و«جهان»و گاهی«ذهنیت مفسر»شهرت یافته است.
پژوهشهای دقیق از وجود پیشافهمها در حوزه تفسیر حکایت دارند گرچه برخی از این پیش دانستهها بعدها خود به فروعات دیگر تقسیم شدهاند همچون پیش-فهم طبیعی و فلسفی.علامه در مقدمه المیزان پس از بررسی چهار عامل در پیدایش اختلاف در تفسیر قرآن میافزاید:«علاوه بر این چهار عامل، عامل مهم دیگری هم در این اختلاف اثر بسزایی داشت، اختلاف مذاهب بود که آنچنان در میان مسلمانان تفرقه افکنده بود، که میان مذاهب اسلامی هیچ جامعهای، کلمه واحدی نمانده بود.»(همو، 1/9)
امروزه محققان بر این باورند که هشت پیشافهم در تفسیر اسلامی شکل گرفته و حسب مرور زمان و دگرگونی نیازها و انتظارات، پیش-فرضها نیز تغییر مییابد. صاحب المیزان بر وجود شش پیشافهم در تفسیر تأکید ورزیده و نوعی ترتیب زمانی را در پیدایش آن قائل شده است.در راستای بررسی اندیشههای علامه در تبیین مقاصد مکاتب عهدهدار پیشافرضها، آراء تطبیقی را عرضه میگردد.
اولین پیشا-فهم مربوط به دوران استماع و تسلیم است.افق و جهان اهل حدیث قائل بر جذب و انجذاب آیات قدسی و هیبت وحیانی متن بودند.اهل تسلیم هر گاه آیات را تلاوت میکردند و با حضرت رسول(ص)درباره مبدأ و معاد و ایمان سخن میگفتند، عبور از محض استماع و پذیرش و بهره بردن از خود را جایز نمیشمردند.از اینرو در این دوره، تأویل قرآن را باید محدود در معانی ظواهر آیات و حدود زبان شناسیک یا لغت شناسی واژهها دانست.علامه مینویسد:«اهل حدیث در فهم معانی آیات اکتفاء کردند به آنچه که از صحابه و تابعین روایت شده، حالا صحابه در تفسیر آیه چه گفتهاند؟هر چه میخواهد باشد.همین که دلیل نامش روایت است، کافی است، اما مضمون روایت چیست؟مطرح نیست.هر جا هم که در تفسیر آیه روایتی نرسیده بود، توقف میکردند و میگفتند:همه از نزد پروردگار است هر چند که ما معنایش را نفهمیم.»(همانجا، 1/10)
از مالک ابن انس زمانیکه حقیقت و تأویل آیه«الرحمن علی العرش استوی»(طه، 5)، را میپرسند عتاب مینماید که نباید چیستی یا درون واژگان را جستجو کرد.تأویل معنی«استواء بر عرش»را نوعی انحراف و کژباوری در فهم تلقی میکند.اهل حدیث با تمسک به آیه 7 سوره حشر، آیه 63 سوره نور و آیه 83 سوره نساء، معتبرترین روش فهم و تأویل آیات را رویکرد زبان شناسیک دانسته و ضمن بهره بردن بسیار از آیه 51 سوره نور، بر گفتمان استماع و تسلیم تأکید ورزیدند.در این آیه تصریح دارد که مؤمنین در پاسخ به دعوت خداوند و پیامبر او میگویند:سمعنا و اطعنا.
نگاهی به کتاب«الابانة عن اصول الدیانة»نوشته ابو الحسن اشعری میتواند ما را در فهم رهیافت ظاهری تأویل و پیشا-فهم اهل حدیث یاری دهد.فارغ از نقد و پرسشهایی که متوجه این کتاب است، اما بسیار سودمند بوده و با ژرف کاوی به نگارش درآمده است.ابو الحسن اشعری در این کتاب، بابی را به بررسی شیوههای درست و نادرست تفسیر اختصاص میدهد به نام:«باب فی ابانة قول اهل الزیغ و البدعة...وی مینویسد که فهم و دریافت ظاهری و ساده از متن قرآن که در دوره نخست اسلام ظاهر شد، فهم صحیح و معتبر قرآن بوده و دریافتها و تفسیرهای دیگر، انحراف تلقی میشود.اشعری با لحاظ پیشافرض استماع و تسلیم که منشأ در قدسیّت آیات و انجذاب تأویل کننده دارد در درستی شیوه اهل حدیث در تأویل میگوید روش دینی و ایمانی ما پیروی از کتاب و سنت رسول اکرم(ص)و روایات اصحاب و پیشوایان حدیث است.ما به دین حق اقرار داریم و نیز اینکه خداوند بر عرش خود تکیه کرده.خداوند چهره دارد چون در قرآن فرموده:«و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام»(الرحمن، 27)خداوند دو دست دارد همانطور که میفرماید:«خلقت بیدیّ»(ص، 75، مجتهد شبستری، 99، 101)
علامه در نقد پیشافهم اهل حدیث، مهمترین رنجوریشان را طرد تدبر و عقل دانسته است.او مینویسد:«این عده در این روش، خطا رفتهاند و عقل و اندیشه را از کار انداخته و گفتهاند ما حق نداریم در فهم آیات قرآنی عقل و شعور خود را بکار بریم.و حال آنکه اولا قرآن کریم نه تنها عقل را از اعتبار نینداخته بلکه اعتبار قرآن و کلام خدا بودن آن، بوسیله عقل برای ما ثابت شده و در ثانی قرآن کریم حجتی برای کلام صحابه و تابعین و امثال ایشان اثبات نکرده است.قرآن دعوت کرده تا در آیاتش تدبر کنند و عقل و فهم خود را در فهمیدن آن بکار ببندند»(همو، 1/9-10)
پیشافهم متکلمان، فلاسفه، طبیعیون و متصوفه(به تعبیر علامه)چهار قسم از آموزههایی است که مکاتب چهارگانه پس از اهل حدیث را در حوزه تفسیر در باب پیش دانستهها شکل داده است.علامه در تشریح پیشفهم متکلمین معتقد است که نگاه افراطی به حوزه خرد مستقل از جانب آنان، سبب شد که در تفسیر و فهم معانی آیات، اسیر آراء خود باشند و آیات را بنحوی معنا نمایند که با پیشافرضهایشان سازگار باشد و آیاتی که مخالف با فرضهایشان بود را تأویل کرده به شکلی که مخالف آراء و نظریاتشان نباشد.از اینرو علامه این رویکرد را معتقد است باید تطبیق نام نهاد تا تفسیر.علامه در بیان کاستی پیشفهم متکلمین مینویسد:«...نام این قسم بحث تفسیری را تطبیق گذاشتن مناسبتر است، تا آنرا تفسیر بخوانیم(چون اینان)میخواهند نظریه خود را بر قرآن تحمیل نموده، قرآن را با آن تطبیق دهند پس باید آن را تطبیق نامید نه تفسیر.فرق است بین آنکه(بپرسیم)قرآن چه میگوید با آنکه بگوئیم این آیه را به چه معنایی حمل کنیم. اولی که میخواهد بفهمد آیه قرآن چه میگوید نباید بر هیچ نظریه علمی(بعنوان پیشا- فرض صحیح)تکیه کند.اما دومی نظریات(و پیشافهم)خود را دخالت میدهد و معلوم است که این نوع بحث، بحث از معنای خود آیه نیست.(همانجا، 10)
از آنجائیکه سه پیشافهم بعدی در حوزه فلسفه و بتصریح هانری کربن در بیرون از علوم مستقیم قرآنی شکل گرفت میکوشیم مهمترین این پیشافرضها که علامه نیز بنوعی بر آن تأکید دارد یعنی«آموزه باطن گرایی متن»را جستجو نمائیم.این پیشافهم که امروزه متعلق به دانش عرفان دانسته میشود و آغازگران آنرا عرفا و یا صوفیان و گنوسیستها میدانند، ریشههای دیرینهای در هرمنوتیک مسیحی که دانش تأویل زبانی بود، دارد در فهم عرفا، نظریه ظاهر و باطن قرآن یکی از پیشا-فهمهای محوری در تأویل متون قدسی است.در رویکرد فهم باطنی و یافتن یا کشف درون آیات، مهمترین هدف تأویل شمرده میشود.یکی از عرفا مینویسد:«اولیاء و علما هر چه گفتند از تفسیر قرآن از چهارم نگذشت و خبر نداد.لیکن نتوان گفت اولیاء به هفتم نرسیدند. رسیدند و گذشتند لیکن در لفظ و عبارت همین بطن چهارم را توانستند گنجانیدن... منزل دریا بینشان است، نتوان بر آن انگشت نهادن.(سلطان ولد، 243)
هانری کربن تصریح دارد که این رهیافت تاویلی در حوضه اسلامی، نیرومندتر و پایدارتر از سایر رویکردهای تأویل است.او در«اسلام ایرانی»مینویسد که پیشافهم گوهری نزد بسیاری از اندیشمندان اسلامی، «رمزی بودن آیات»و«چند معنایی»و «تفهیم باطنی»است.سبب اصلی آن، این باور است که تمامی حکایتهایی که در این جهان میگذرند، تقلید و تکرار حوادثی هستند که در جان یعنی در سماوات رخ میدهند (همو، 139-141).مولانا در مثنوی چنین میسراید:
حرف قرآن را مدان که ظاهریست
زیر ظاهر باطنی بس قاهریست
زیر آن باطن یکی بطن دگر
خیره گردد اندر او فکر و نظر...
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است
که نقوشش ظاهر و جانش خفیست
(نقل از جعفری، 9/115) این پیشافهم در ضمن روایتی در تفسیر صافی چنین تبیین شده که:«انّ للقرآن ظهرا و بطنا الی سبعة ابطن»(همانجا، مقدمه تفسیر)
بیتردید بوعلی، سهروردی و صدر الدین شیرازی، با استوار کردن تأویلات خود بر این پیش-فهم بود که در جستجوی غور در باطن آیات و مفاهیم گوهری آن برآمدند. آخوند در مفاتیح الغیب مینویسد:ظاهر قرآن مجید، مرتبه پوست و جلد آن است همچو ظاهر انسان که مرتبه نازل وجود اوست.کشف باطن آیات را مراحل سفری معنوی لازم است که مؤدی به تأویل حقیقی خواهد شد.(همو، 189)
ملاصدرا ضمن اساس شمردن«تفهیم باطنی»رسالت اصلی دانش تأویل را شناخت رازها و اسرار درون متن بر میشمارد.این پیشافهم موجب گردید تا تفاوت میان فهم زبان یا تفسیر و فهم معنا یا تأویل، یکی از مهمترین چالشها در حوزه هرمنوتیک اسلامی باشد.حتی برخی از مفسران عنوان تفسیر خود را با واژگانی صورتبندی کردند تا این تفاوت، آشکارا بچشم آید.نموه آن، «انوار التنزیل و اسرار التأویل»بیضاوی و«حقایق التنزیل و دقایق التأویل»سید رضی است.بهره بردنهای بیشمار ابن عربی در آثارش همچون ذخایر الاعلاق، فصوص الحکم و فتوحات از آیات به شکل رمزی و نیز مفسران غیر رسمی(متعلق به حوزه فلسفه)، این پیشافهم را بدل به نیرومندترین انتظار و پیشافرض در تأویل قدسی نموده است.
علامه ضمن پذیرش رهیافت«تفهیم باطنی»و معانی درونی، مهمترین نقد بر این آموزه را راهبرد فهم خصوصی و محدود میداند.علامه بر این باور است که قرآن که خود را به«هدی للعالمین»(آل عمران، 96)، «نورا مبینا»(النساء، 174)و«تبیانا لکل شی»(النحل، 89)معرفی میکند، لازمه رهیافت فوق این خواهد بود که برای همگان نور و تبیان و هدایتگر نبوده و تنها برای جمعی اندک از ژرف باوران نازک اندیش فرو فرستاده شده باشد.این نقد سبب شکلگیری پیشافهم مهمی از جانب علامه گردید که وی آن را«فهم همگانی»نام مینهد.در این نقد دو پیشافهم اساسی دیگری در تفسیر المیزان نیرومند شد که امروزه از آن تعبیر به«تفسیر بینامتنی یا قرآن به قرآن»و«جامعیت قرآن»میکنند.
علامه قبل از ورود در بررسی و نقد پیشفهمها و تدوین پیشا دانستههای خود، به تبیین معنای تفسیر و طبقات مفسران پرداخته و آنگاه اسباب رنجوری و خطاهای مکاتب تفسیری را عرضه مینماید.وی در ابتدای مقدمه تحقیقیاش مینویسد:«تفسیر که بمعنای بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدالیل آنست، از قدیمیترین اشتغالات علمی است، که دانشمندان اسلامی را به خود جلب و مشغول کرده است و تاریخ این نوع بحث که نامش تفسیر است از عصر نزول قرآن شده و این معنا از آیه 151 سوره بقره به خوبی استفاده میشود»(همو، 1/7).
ارائه تعریف و تبیین حدود یک علم میتواند بسیاری از ابهامات در مسائل آن دانش را مرتفع سازد.علامه با وقوف بر اهمیت این رویکرد میکوشد تا آرائش در باب تفسیر و پیشافهمها را با تشریح حوزه، زمینه و عناصر دو بن پاره اصلی این نزاع یعنی چیستی تفسیر و سازههای پیش-فهمها استوار بخشیده و نقدهای وارده بر سایر مکاتب را پیشاپیش مستحکم سازد.این تلاش سبب شد تا برخی نقدهای علامه بر پیش فهمهای سایر مکاتب تفسیری را پرسش برانگیز دانسته و از پیشافهم علامه در تفسیر المیزان پرسش نمایند:
حال باید دید، مرحوم علامه طباطبایی که با تخطئه روشهای دیگران و استدلالهای فوق، به روش تفسیر قرآن به قرآن عمل کردهاند، واقعا چه راهی رفتهاند؟آیا در روش مورد پذیرش ایشان، هیچ گونه مقدمات و مقبولات و معقولات پیشینی به کار گرفته نشده، یا در این روش نیز، مقبولات پیشین متعدد و مهمی به کار گرفته شده است؟ (مجتهد شبستری، 117).
این پرسش مهم از سوی صاحب کتاب«هرمنوتیک، کتاب سنت»که جستاری نیکو و محققانه در برخی از وجوه دانش هرمنوتیک و فلسفه اسلامی به انجام رسانده، موجب میشود تا در پیش دانستههای علامه در تفسیر، پژوهش مطلوب صورت دهیم.
بیتردید پیشفرض تفسیر بینامتنی و فهم همگانی توسط علامه از آنجا منشأ میگردد که سخن تنزیل یافته الهی در کسوت کتاب را سخنی جامع و قرآن را برای حیات، نیازها و انتظارات و پرسشها کامل دانسته و آنرا مشتمل بر قوانین، احکام، موازین و حتی زندگی بر میشمارد.علامه در ذیل آیاتی چند از جمله آیه نهم از سوره اسراء معتقد است مهمترین پیشفهم در باب قرآن، کامل و تمام و جامع دانستن قرآن برای حیات بشری است.او با بهره بردن از صراحت آیاتی بر این باور رفته که قرآن خود را با این اوصاف بتصریح بیان میدارد.«قرآن، کامل است یعنی مشتمل است بر هدف کامل انسانیت و آنرا به کاملترین وجهی بیان میکند و با توجه به آیات قرآن، از جمله:«و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شیء»(النحل، 89)این گونه بدست میآید که قرآن، حقیقت مقاصد و اهداف همه کتب آسمانی را در بر دارد و افزوده بر آنها نیز، پیامهایی را بیان کرده است(همو، قرآن در اسلام، 16 و 17)در تعبیر دیگر علامه مینویسد:«قرآن، همیشگی است، به دلیل اینکه کامل است و ماورای کمال، چیزی نیست.برای جاودانگی قرآن، آیاتی چند در خود قرآن وجود دارد.»(همانجا، 18)
علامه در تبیین دلایل جامعیت قرآن بعنوان یک پیش دانسته در تفسیر، خاتمیت اسلام، فطری بودن دین و اقوم بودن اسلام را عناصر بنیادین شمرده و در المیزان تأکید میکند:«این دین، ریشهای قویم در هستی و آفرینش و واقعیت حق دارد که پیامبر به سوی آن، مردم را فراخوانده است تا برای آن خضوع کنند و در برابر آن تسلیم باشند و آنان که دین را شیوه زندگی خود قرار دهند، در برابر خدا اسلام آوردهاند.»(همو، المیزان، 9/241)
علامه در جایی دیگر وجوه جامعیت قرآن را چنین بر میشمارد:«قرآن بیانگر نکتههای بزرگ و دقیق معارف الهی و فلسفی و اخلاقی شایسته و قوانین دینی است.»(همانجا، 12/14 و 8/120)
صاحب المیزان در ذیل آیه 9 از سوره اسراء ضمن بررسی زبان شناسیک واژه اقوم در«انّ هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»میگوید که قرآن هدایت میکند بسوی دینی که اقوم از هر دین و مسلطتر بر اداره امور بشر است.علامه میافزاید که توصیف مسلمانان در این آیه به وصف«اقوم»(کامل و جامع)یا در مقایسه با سایر ملتها است و یا در مقایسه با سایر شریعتها.هر ملتی واجد سنتی است تا سودشان برساند اما این سنن در بعضی از امور ایشان را سود میبخشد و در پارهای دیگر قسمت عظیمی از خیرات را از ایشان سلب میکند.در میان ادیان و سنن تنها اسلام است که قائم به مصالح حیات و تمامی اهداف دنیایی و اخروی جامعه است.بدون اینکه خیری از ایشان سلب کرده باشد.لذا ملت مسلمان اقوم است در حیات انسانی نسبت به سایر ملل.اما اگر صفت اقوم، برای مسلمانان در مقایسه با سایر ادیان باشد همچنانکه ظاهر آیه نیز همین معنی را مراد دارد، در این صورت مفاد آیه این است که دین اسلام از شریعتهای سابق و کتب آسمانی پیشین، کاملتر است زیرا تمامی معارف الهی و تمامی شرایعی که بشر در زندگی خود بدان نیازمند است در این دین وجود دارد.بنابراین آنچه قرآن به سوی آن هدایت میکند قویمتر از آن چیزی است که سایر کتب و شاریع بدان هدایت میکنند(همانجا، 13/62 الی 64).این پیش-دانسته موجب تألیف کتاب گرانقدر«سنن النبی»از سوی علامه در تشریح آموزههای سیاسی-اجتماعی اسلام شد.
امروزه بررسی روشها و مناهج تفسیری تبدیل به موضوعی مهم و مستقل در دانش تفسیر شده است.شاید در یک دستهبندی دو وجهی بتوان نموداری از سیر و تطور روشهای تفسیری و صنفبندی آن را صورتبندی کرد:
[به تصویر صفحه مراجعه شود]
پرسش اساسی در نگاه نخستین به این نمودار آن خواهد بود که جایگاه تفسیر قرآن به قرآن کجاست.برخی بر این باورند که روش مزبور خود بخشی از روش نقلی(نقل آیه)است.برخی دیگر معتقدند جمع میان روش نقلی و عقلی در روش بنیامتنی مشاهده میشود.گرچه رأی دوم میتواند قابل تأمل باشد.اما علامه در مقدمه المیزان در توصیف روش قرآن به قرآن عباراتی دارد که این روش را جزو قسمهای دو روش عقلی یا نقلی ندانسته بلکه وی تنها یک منبع را در تفسیر جستجو میکند که در اندیشهاش «یگانه روش بینقص»در تفسیر است.علامه مینویسد:«فهمیدن حقایق قرآن و تشخیص مقاصد آن، از راه ابحاث علمی دو جور است.یکی اینکه ما در مسئلهایکه قرآن متعرض آنست، بحث علمی و یا فلسفی را آغاز کنیم و همچنان دنبال کنیم، تا حق مطلب برایمان روشن و ثابت شود، آنوقت بگوئیم:آیه هم همین را میگوید، این روش هر چند که مورد پسند بحثهای علمی و نظری است، و لکن قرآن آنرا نمیپسندد.دوم اینکه برای فهم آن مسئله و تشخیص مقصود آن آیه، از نظائر آن آیه کمک گرفته، منظور از آیه مورد نظر را بدست آوریم.(آنگاه اگر بگوئیم علم هم همین را میگوید عیبی ندارد).و این روشی است که میتوان آن را تفسیر خواند.خود قرآن آنرا میپسندد.چون قرآن خود را تبیان کلّ شیء میداند، قرآن خود را هدایت مردم و بیناتی از هدی معرفی مینماید، آنوقت چطور ممکن است هدایت و بینه و فرقان، و نور مردم در تمامی حوائج زندگیشان باشد ولی در ضروریترین حاجتشان که فهم خود قرآن است، نه هدایت باشد و نه تبیان و نور.»(همو، قرآن در اسلام 17 و 18)
المیزان که به باور بسیاری از اندیشمندان شیعه و اهل سنت یکی از تفاسیر گرانسنگ و در تعابیری مهمترین تفسیر دوره معاصر است، با پیش دانستهای(تفسیر بینامتنی) شکل گرفت که خود از بنیادیترین پیشافرض علامه در تفسیر بشمار میآید.برخی معتقدند پیشافهم در تفسیر قرآن به قرآن که شالوده تفسیر المیزان را تشکیل میدهد سبب شد تا این تفسیر از«بهترین تفسیر در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا به امروز» تلقی شود.(مطهری، 89-91)
در بررسی نمودار عرضه شده، میتوان موضع علامه را در توجه به روش تفسیری مستقل و خاص جستجو کرد.علامه شیوههای یاد شده را روشهای تفسیری درست نمیداند و حتی در نقدی، نام آن روشها را تفسیر بر نمیشمارد.(همو، المیزان، 1/11- 13)علامه ضمن برشمردن نقایص و کاستیهای روشهای تفسیری شکل گرفته معتقد است که تمامی روشهای تفسیر مرسوم همچون حدیثی، کلامی، فلسفی، عرفانی، طبیعی و علمی(حسی و تجربی)آراء خود را بر مضمون آیات تحمیل کردهاند.لذا این گونه تفاسیر، تطبیق هستند نه تفسیر؛و چنین تطبیقی، تحمیل بر قرآن است و نه تبیین آن. (همانجا، 1/13)
رأی علامه این نیست که روش بینامتنی یکی از روشهای تفسیری خوب، معتبر و یا صحیح است بلکه او مؤکدا اصرار میورزد که سایر مشربها، تحمیل آراء و اندیشهها بر آیات قرآن است در حالیکه روش او یگانه روش معتبر در تفسیر و فهم آیات میباشد. علامه در تفصیلی دیگر در رد، دو روش عمده و تأکید بر استقلال ذاتی روش تفسیریاش از شیوههای باز آمده تاریخی مینویسد:«در تفسیر آیات قرآنی یک از سه راه را در پیش رو داریم:
1-تفسیر آیه به تنهایی و به کمک مقدمات علمی و غیر علمی که در نزد خود داریم، (تفسیر عقلی)
2-تفسیر آیه به یاری روایتی که از معصوم رسیده است، (تفسیر نقلی)
3-تفسیر آیه با تدبر و اندیشه در دیگر آیات و استفاده از روایت، حسب امکان، (تفسیر قرآن به قرآن)
راه سوم، همان شیوهای است که پیامبر اکرم(ص)و اهل بیت گرام او در تعلیمات و آموزههای خویش به آن اشاره داشتهاند و پیامبر اکرم(ص)نیز بدان تصریح فرموده است:«و انّما نزل لیصدّق بعضه بعضا»و از اینرو است که در بیان امام معصوم آمده است:«ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض»:پارهای از قرآن گویای پیام پارهای دیگر از آن است و آیاتی از آن گواه دیگر آیات.(همو، قرآن در اسلام، 53)
علامه در تأیید و اعتبار بخشیدن پیشفهم«تفسیر قرآن به قرآن»میکوشد منشأ و خاستگاه این روش را در سیره تبیین قرآنی حضرت رسول(ص)و ائمه معصومین(ع) نشان داده و«تبیان»و«نور»بودن قرآن را دلیل اساسی این راهبرد قلمداد کند.او مینویسد:«تأمل و ژرفنگری در حالات پیامبر اکرم(ص)و اهل بیت(ع)، این حقیقت را بدست میدهد که ایشان در تفسیر آیات، همواره به خود قرآن استشهاد میکردهاند و از دیگر آیات بهره میجستهاند.بدین رو راه بایسته و روشنی که آموزگاران قرآن پیمودهاند، این شیوه است و ما نیز روش یاد شده را برگزیدهایم و در مقاتم تفسیر آیات از هرگونه استدلال فلسفی و فرضیه علمی و یا مکاشفه عرفانی دوری جستهایم.»(همو، المیزان، 1/18-20)
در پی اتخاذ آموزه تفسیر بینامتنی توسط علامه بعنوان پیش-دانستهای بنیادین، برخی تصور کردند این رویکرد، روش ابداعی و بیپیشینه است.و گاهی آنرا شیوه خلق شده در سده چهاردهم پنداشتهاند.به دور از زمینه و دلایل قرآنی تفسیر قرآن به قرآن و ضرورت عقلی توجه به فهم بینامتنی، علامه تأکید میورزید که پیامبر اکرم(ص)و ائمه(ع)و بزرگان و اصحاب در دوره اول به فراوان از این روش بهره میبردند.علامه در دو اثر شریف قرآن در اسلام و المیزان نمونههای بسیاری از این منهج بدست میدهد. تفسیر آیه 53 زمر توسط آیه«ان اللّه لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک»(النساء، 116)از جانب پیامبر(ص)؛تفسیر«الصمد»به«لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد» از جانب امام سجاد(ع)؛با تفسیر واژه«ید»در آیه«یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدیّ»را به قوت و نعمت با ارجاع به آیات 17 ص؛47 ذاریات و 22 مجادله و بالاخره اشکال مأمون به عصمت انبیاء با اشاره به آیه 87 انبیاء و پاسخ امام رضا(ع)با اشاره به آیه 16 فجر، (طباطبائی، قرآن در اسلام 53-50، المیزان، 4/404، 7/153 و نیز صدوق، 90)نمونههایی از بهره بردنهای بسیار در دوره نخستین تفسیر و فهم قرآن از تفسیر بینامتنی است.نکتهای در پایان بررسی این پیش-فهم شایسته توجه است.علامه به تأکید معتقد است که قرآن برغم مفاهیم گوناگون و آیات متعدد در موضوعات مختلف، از یکپارچگی برخوردار است.در حقیقت علامه با پذیرفتن یکپارچگی قرآن به عنوان اصل بنیادین، پیشفرض تفسیر بینامتنی را معتقد شد.به زعم وی فهم معارف قرآنی و وحی الهی نیازمند نگرش مجموعی و شبکهای به گستره آیات و توجه به یکپارچگی وحی است از اینرو مینویسد:«آیات قرآن با این که کلمههایی جدا هستند، سخنی واحد و یکپارچه بوده و پارهای از آیات آن نسبت به پارهای دیگر توضیحاتی را افاده میکند.تنها راه درست فهم کلام وحی این است که در هر موضوعی تمامی آیات متناسب با آن بررسی شود و مورد تدبر و تأمل قرار گیرد، تا مقصود الهی از آن آیات به دست آید.»(همو، المیزان، 3/78)
نگارنده معتقد است پارادایم هانری کربن، «همانندی دانش تفسیر در اسلام و مسیحیت»از پشتوانهای تاریخی و علمی بسیار برخوردار است.همچنانکه در مسیحیت و هرمنوتیک دوره و رومانتیک و جدید غرب، تفسیر بینامتنی، همانندی بسیاری با تفسیر قرآن به قرآن دارد.فهم همگانی نیز از وجوه همانندی نیرومندی بهره میبرد.شاید اگوستینوس در آئین مسیحیت نخستین بار این مفهوم را عرضه کرد اما فهم همگانی به عنوان یک آموزه و رهیافت از جانب اسپنیوزا در رساله«سیاسی-خدا شناسیک» تدوین گردید.زمانیکه ادله موجود در حوزه اسلام در این زمینه را در برابر براهین اقامه شده در حوزه مسیحیت و غرب قرار میدهیم، بیشتر بر این پیوند و مناسبت(و نه صرف تأثیرپذیری حوزهای از حوزه دیگر)واقف میشویم.
علامه معتقد است که قرآن نور و تبیان و هدایتگر است.این صفات برای همه انسانها و مخاطبین آیات خواهد بود نه برای بخشی خاص از انسانها.قرآن کتابی است که فهم و اندیشه افراد عادی نیز بدان دسترسی دارد و آیات آن میتواند یکدیگر را تفسیر کند.اگر قرآن، قابل دریافت برای همه انسانها نبود، خداوند در آیاتش آدمی را به اندیشیدن در آیات فرا نمیخواند.علامه به تأکید یادآور میشود که:«در میان همه آیات قرآن، حتی یک آیه نمییابیم که در مفهومش اغلاق و تعقیدی باشد بطوریکه ذهن خواننده در فهم معنای آن دچار حیرت و سرگردانی شود...قرآن فصیحترین کلام عرب است و ابتداییترین شرط فصاحت این است که اغلاق و تعقید نداشته باشد و حتی آن آیاتی هم که جزو متشابهات قرآن بشمار میآیند، در مفهومش غایت وضوح و روشنی را دارد و تشابهش به خاطر این است.حتی آن آیاتی هم که جزو متشابهات قرآن به شمار میآیند، در مفهومش غایت وضوح و روشنی را دارد و تشابهش به خاطر این است که مراد از آن را نمیدانیم، نه اینکه معنای ظاهرش نامعلوم باشد.
بیتردید علاّمه مراتب فهم و درجات تفسیر را انکار نمیکند اما مخاطبین سخنان وحیانی را تمام انسانها دانسته و قرآن را منشور کامل و الهی حیات همه بشر برمی شمارد.این رویکرد سبب میشود تا انسانها را قادر بر فهم و دریافت معنای ظاهری و نخستین آیات بدانیم.علامه در المیزان تأکید میورزد که هدایت انسان در مسیر زندگی سعادتمندانه و تکامل وجودیاش بر خداوند لازمست و این امر هم در سرشت انسانها و فطرت او و هم در سخنان وحیانی پدیدار گشت.از این رو در تفسیر آیه 82 نساء مینویسد:«قرآن کتابی است که فهم عادی بشر به درک آن دسترسی دارد»(همانجا، 5/17)
یا در تبیین نزول تاریخی و بیست و سه ساله قرآن تصریح میکند که:«آیه آیه(و به تدریج)نازل شد تا مردم بفهمند.»(همانجا، 2/14، 13/236 الی 237)
علامه این رویکرد را با توجه به آیاتی که بر مسئله فهم همگانی بشر در درک آیات تأکید دارند، عرضه نموده و با توجه به آیه ده سوره انبیاء که میفرماید:«قرآن کتابی است نازل شده، از ناحیه خدا به سوی شما، آن را نازل کرد و در خور فهم شما قرار داد تا آن را بفهمید و تعقل کنید»؛متذکر میشود که حقیقت قرآن از مقام لوح محفوظ و کتاب مکنون نازل شد، تا فهم عمومی به آن برسد.(همانجا، 19/239)
1-قرآن مجید
2-ابو زید، نصر حامد، مفهوم النص(معنای متن)به ترجمه مرتضی کریمینیا، انتشارات طرح نو، 1381.
3-جعفری، محمد تقی، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی، انتشارات اسلامی، چاپ دوازدهم، 1375 ش.
4-ریکور، پل، زندگی در دنیای متن، ترجمه بابک احمدی، نشر مرکز، تهران، 1373 ش.
5-سروش، عبد الکریم، صراطهای مستقیم، مؤسسه فرهنگی صراط، تهران، 1377 ش.
6-صدوق، محمد بن علی، التوحید، قم، انتشارات جامعه مدرسین، [بیتا].
7-صدرا، ملا محمد، مفاتیح الغیب به ترجمه محمد خواجوی، تهران، [بیتا].
8-طباطبایی، علامه سید محمد حسین، قرآن در اسلام، تهران، دار الکتب اسلامیه.
9-همو، المیزان فی تفسیر القرآن، دفتر نشر اسلامی، 1363 ش.
10-فیض کاشانی، محمد بن محسن، الصافی فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المرتضی، [بیتا].
11-کورنزهوی، دیوید، حلقه انتقادی، ترجمه مراد فرمادپور، انتشارات روشنگران، 1371 ش
12-مطهری، مرتضی، حق و باطل، انتشارات صدرا[بیتا]
13-مجتهد شبستری، محمد، هرمونیک کتاب و سنت، طرح نو، تهران[بیتا]
14-ولد، سلطان، معارف، تصحیح نجیب مایل هروی، تهران، 1367 ش
15.Paul Ricoeur,The Hastk of Hermeneutics,in Heidegger and modern Philosophy,ED.Michael Murray.Yale U.P.8791,PP.141-241
16-Henry Corbin,En islam lranien,Paris,8791,Vol,1.P.P:139-141